ارزوی بزرگ یک دختر

🍀به نام خدا🍀

سلام به وبلاگ من خوش اومدید🌸

من یه دختری هستم که چندان سنی ندارم😅

من قبلا زیاد مذهبی نبودم شاید چون دلیل رعایت مسائل مذهبی را درست نمیفهمیدم و بچه بودم اما حالا کاملا ارزش های آن را درک میکنم 😍

اما خب من همیشه از خدا میخواستم منو به راه راست و درست هدایت کنه و الان بار ها خداروشکر میکنم که به این سعادت رسیدم .🤲🏼💕

حالا ارزوی شب و روزم شده شهادت.

این ارزو خیلی بزرگه و نیاز به لیاقت دارد من هم میخواهم تمام سعیم را بکنم تا لایقتش را بدست بیاورم ؛ شهدای دختر و خانم هستند ولی خیلی کم اما من از خدا خواستم و تمام سعیم را میکنم لیاقتش را هم بدست بیاورم و خدا هرناممکنی را ممکن میکند . اگر به وبم اومدید لطفا برایم دعا کنید  🥺

اگر ارزوی شما هم مثل من است خوشحال میشوم بگویید و بگویید برای بدست اوردن لیاقتش چیکار میکنید .متشکرم🌈

[ چهارشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 17:50 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
عیدتون مبارک🥳❤

💖به نام خدا 💖

shahid2.blogfa.com 

 

عید است و غــدیرش، علی والا است، علی❤🧡

دل تشنه عـــــدل است و او دریاست، علی💛💚

جشن است و مبارک، علی گشته است، ولی💙💖

دنیا همـــه را شادی که مـــــولا است، علی💜🌈

موضوعات: مناسبت ها
برچسب ها: عید غدیر
[ یکشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۱ ] [ 13:3 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
تلنگر_مبارزه با نفس

به نام خدا 

اگه‌ نفستو‌ درست‌ نکرده باشی...

هر چقدر هم محب و مرید امام باشے،

یه روزی سر امامت رو ميشکافے!!

امام رضا (علیه السلام) میفرمایند :

مبادا از هوای نفس پیروی کنـی ،،، که در آن نابودی نهفته است 

 

موضوعات: تلنگر
برچسب ها: تلنگر
[ یکشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۱ ] [ 12:53 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
تنهایی!

به نام خدا 

shahid2.blogfa.com

کسانی که میگویند تنها هستیم،،، درک نمیکنم! 💔

من هیچوقت تنها نیستم... نمیدانم شما چگونه تنهایید🤔

وقتی میگی تنهام یعنی عظمت حضور پر عشق خدارونمبینی!

برچسب ها: تنهایی
[ یکشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۱ ] [ 12:41 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
(๑•ᴗ•๑)

🧡به نام خدا🧡

shahid2.blogfa.com 

 

[ یکشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۱ ] [ 12:38 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
رمان فرار از جهنم

💙به نام خدا💙

#رمان_فرار_از_جهنم 👣

#قسمت_سوم

 

خداحافظ بچه ها

 

نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم ...

.

قفل در شل شده بود ... چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد ... .

.

بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون ... نمی دونم کجا می خواستن برن ... توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود ... ناتالی درجا کشته شده بود ... زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره ... آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود ...

.

بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن ... هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود ... .

.

زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود ... داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن ...

.

نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم ... شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم ... حس می کردم من قاتل اونهام ... باید خودم در رو درست می کردم ... نباید تنهاشون می گذاشتم ... نباید ... .

.

مغزم هنگ کرده بود ... می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن ... داد می زدم و اونها رو هل می دادم ... سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم ... تمام بدنم می لرزید ... شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود ... التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت ... .

.

خدمات اجتماعی تازه رسیده بود ... توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از 45 دقیقه کنار خیابون افتاده بوده ... غرق خون ... تنها ... .

 

#ادامه_دارد...

 

نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی

برای خواندن سه قسمت بعدی روی ادامه مطلب بزنید 👇🏻👇🏻

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ] [ 22:25 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
(❀╹◡╹)

❤به نام خدا ❤

به امیدی روزی که عشق من هم عاقل شود❤

موضوعات: شهادت
برچسب ها: شهادت
[ جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ] [ 22:22 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
عید غدیر پیشاپیش مبارک

💚به نام خدا 💚

shahid2.blogfa.com

عید غدیر پیشاپیش مبارک🍀

بهترین عید مسلمانان🍃🌺#تبلیغ_غدیر 

موضوعات: مناسبت ها ، مذهبی
برچسب ها: عید غدیر
[ جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ] [ 22:20 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
رمان فرار از جهنم

💛به نام خدا 💛

#رمان_فرار_از_جهنم 👣
#قسمت اول 

اتحاد، عدالت، خودباوری

من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن ... .
هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن ... فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن ... و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم ... .


شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه ... این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره ... ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم ... ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود ... .
.
برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد ... چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره ... برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم ... برای ما فقط یک مفهوم بود ... جنگ ... جنگ برای بقا ... جنگ برای زنده موندن ... .
.
بله ... من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود ... منطقه ای که هر روز توش درگیری بود ... تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله، چیز عجیبی نبود ... درسته ... من وسط جهنم متولد شده بودم ... و این جهنم از همون روزهای اول با من بود ... .
.
من بچه ی یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم بامن بود ... من وسط جهنم به دنیا اومده بودم ... .
#ادامه_دارد...

نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی

✧༺♥༻✧

#رمان_فرار_از_جهنم 👣
#قسمت_دوم 

 یک روز شوم

صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه ...  حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولو می شد ... دوباره بعد از ظهر بلند می شد ...قهوه، یکم غذا، آرایش و ....


من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم ... در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه ... بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم ....


پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد ... گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم ... ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد ....


همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید ... سر کلاس درس نشسته بودم ... مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد ... همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن ... مکث می کردن ... و دوباره ... ..


تمام وجودم یخ کرده بود ... ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم .... معلم مون دم در کلاس ایستاده بود ... نگاه عمیقی به من کرد ... استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم ...


از جا بلند شدم ...هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد ... اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود ... .
#ادامه_دارد...

نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی

[ پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 0:19 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
رفیقانه😆_شهید محمد رضا دهقان

💚به نام خدا💚

رفیقانه😆شهید محمد رضا دهقان 

شما هم دارید از این دوست ها؟ 😃😆

[ پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 0:14 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
زیباترین لبخند ها😇

💜به نام خدا 💜

برای دانلود ویدیو بزن روی من 😃

این کلیپ حس خیلی خوبی بهم میده 😍

موضوعات: شهدا
برچسب ها: لبخند شهدا
[ پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 0:11 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
رفیق شهید

🌸به نام خدا🌸

داشتن رفیق خیلی خوبه 

میتونی باهاش درد و دل کنی میتونی بهش کمک کنی و گاهی ازش کمک بگیری ...گاهی حالتو خوب میکنه گاهیم چشماتو بارونی میکنه 

اما دقت کردین؟: یه وقتایی حرفتو جز خدا هیچکس نمیفهمه...یه وقتایی حس میکنی بعضی حرفارو نمیتوتی به دوستت بزنی درسته همیشه خدا هست و هیچوقت تنها نیستیم و کسی که همیشه واقعا عاشقمونه فقط خداست اما بعد خدا اینم حس خوبی بهت میده که یه رفیق شهید داشته باشی باهاش درد و دل کنی ...هی هرشب بعد اینکه کلی به خدا التماس کردی به اون التماس کنی که برات دعا کنه 

هی بهش میگی کاش زودتر به شما ملحق بشم اصلا وقتی بخوای شهید بشی نباید زندگی کسایی که شهید شدنو بدونی و ازشون الگو بگیری ؟ حسرت میخورم ،کاش منم میتونستم اونقدر خوب باشم و هرچه زودتر به سعادت و لیاقتش برسم 🤲🏼🌈

شهید محمد رضا دهقان رفیق شهید من 🥺

shahid2.blogfa.com

 

برچسب ها: رفیق شهید
[ چهارشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 19:20 ] [ زهرا💜❤ ] [ ]
آخرین مطالب